چهار شنبه 16 مهر 1393 ساعت 19:31 |
بازدید : 569 |
نوشته شده به دست دکتر مولایی |
(نظرات )
سردار شهید حسینعلی ترکی هرچگانی
4 بهمن سالروز شهادت شهید حسینعلی ترکی که در تاریخ 4 بهمن 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد سال ۱۳۲۷ روستای «هرچگان» شاهد تولد کودکی بود که در همان دوران کودکی رفتارهایش امید را در خانواده و آشنایان بهوجود میآورد: شهید حسینعلی ترکی. خانوادهای که شهید «ترکی» در آن متولد شد و رشد نمود مانند تمام خانوادههای متدین و مؤمن روستای «هرچگان» مملو از نور معنویت و یاد خدا بود. تا کلاس پنجم را در زادگاهش تحصیل کرد اما بهدلیل محرومیتهای ناشی از حکومت پهلوی و نبود امکانات و مدرسه پس از آن مجبور شد در روستای نافچ که پانزده کیلومتر از روستای هرچگان فاصله داشت به تحصیل ادمه دهد. فاصله زیاد و آب و هوای سرد زمستان استانی که به بام ایران معروف است نتوانست کمترین خللی در اراده آهنین شهید ترکی ایجاد کند. راه خاکی و صعبالعبور روستای هرچگان تا نافچ هر روز شاهد دوچرخهای بود که شهید ترکی با آن به مدرسه میرفت. با آنهمه تلاش وکوشش، مشکلات زندگی اجازه ادامه تحصیل به او را نداد و مجبور شد تا مدتی تحصیل را کنار گذارد. پس از اینکه مدرک ششم ابتدایی را گرفت بهناچار درس خواندن را برای مدتی کنار گذاشت و به کار کشاورزی پرداخت اما سیاستهای رژیم شاه عرصه را برای خانواده شهید ترکی مثل تمام کشاورزان آن روزگار تنگ کرده بود. درحالیکه نوجوانی بیش نبود خانواده را ترک کرد و به خرمشهر رفت تا با کارگری به کمک خانواده بشتابد. سال ۱۳۴۷ به خدمت سربازی رفت و دوران خدمت سربازی را در گارد جاویدان گذراند. او که فقر و بیچارگی مردم زادگاهش و سایر نقاط کشور را دیده بود، با دیدن رفتارهای متکبرانه و عیاشی شاه و اطرافیانش و سایر مسئولین نظام فاسد شاهنشاهی بیش از پیش در مبارزه با این رژیم فاسد مصمم شد. او دربارهی خدمت سربازی چنین میگوید: «زندگی من از سربازی شروع شد آنجا حس کردم و دیدم که چه خیانتی در کشور میشود و آن زاغهنشینها و این کاخنشینها و آن مردم محروم روستاها و این مستشاران آمریکایی که دستهدسته برای مکیدن خون ملت مظلوم ایران وارد این کاخها میشوند. در این باره درسهای زیادی من آموختم و این سربازی برایم همچون دانشگاهی بود که من حس کردم خودم را از آنها جدا نمیدیدم...» در این دوران بیشتر به ورزش میپرداخت. تا دورهی تکاوری را گذراند. پس از سربازی ازدواج کرد و در سازمان برنامه و بودجه تهران استخدام شد. علاقهاش به کسب علم و تحصیل باعث شد روزها کار کند و شبها درس بخواند. سه سال در این سازمان کار کرد و با تحصیل شبانه موفق شد در کلاس سوم متوسطه قبول شود. داشتن چنین شغلی و برخورداری از این سطح تحصیلات برای هر جوان ایرانی در آن دوره موفقیت ممتازی بود که میتوانست زندگی خوبی را برایش فراهم سازد. اما شهید ترکی از سازمان برنامه و بودجهی تهران استعفا داد. این شهید بزرگوار درمورد استعفایش میگوید: «نمیتوانستم بیتفاوت در مقابل دزدیهای سران طاغوت باشم. جایی که من خدمت میکردم خدمت به اسلام نبود، خدمت به یک عده از خدا بیخبر و وطنفروش بود.» حدود بیست سال از زمانی که شهید ترکی مجبور بود برای ادامهی تحصیل با دوچرخه مسافت پانزده کیلومتری روستای هرچگان تا نافچ را بپیماید گذشته بود، اما هنوز روستای هرچگان از مدرسهی راهنمایی بیبهره بود و همین امر باعث ترک تحصیل بچهها میشد. شهید ترکی روزها در کارخانهی ذوب آهن اصفهان کار میکرد و شبها هم با همکاری اهالی روستا اقدام به ساخت مدرسهی راهنمایی میکرد. عوامل حکومت که از محبوبیت روزافزون او در میان اهالی روستا ناراضی بودند شروع به مانعتراشی کردند. شهید ترکی بیتوجه به این مزاحمتها به ساخت مدرسه ادامه داد. وقتی عوامل رژیم شاه موفق به ممانعت از ساختن مدرسه نشدند با دسیسهچینی و ایجاد اختلاف و درگیری، شهید ترکی را زندانی کردند. با زندانی شدن او کار ساخت مدرسه هم متوقف شد. اما پس از مدتی شهید ترکی از زندان آزاد شد و با فروش اتوبوس و حتی لوازم منزلش، مدرسه را ساخت و آن را افتتاح کرد. ساخت این مدرسه، پل و خدمات عمرانی دیگری که شهید ترکی در هرچگان انجام داد هنوز مورد استفاده مردم قرار میگیرد. سال ۱۳۵۶ که انقلاب اسلامی مردم ایران اوج گرفت، او هم به فعالیتهای ضدرژیم طاغوت شدت بیشتری داد. با کانونهای انقلابی در اصفهان ارتباط برقرار کرد و با پخش اعلامیههای حضرت امام (ره) در زادگاهش و بخشهای دیگر استان چهارمحال و بختیاری نقش مهمی در آگاهی دادن به مردم از ستمها و مفاسد شاه داشت. حضور فعال در راهپیماییها و تظاهرات ضدرژیم و شرکت در تحصن کارگران کارخانه ذوب آهن اصفهان از جمله کارهای شهید ترکی در راه به ثمر رساندن انقلاب اسلامی بود. انقلاب که پیروز شد، او در هرجا که نیاز به فعالیت و ایثار بود حضور داشت. ابتدا به عضویت شورای اسلامی روستای هرچگان درآمد اما حضور در شورای روستا روح پرعطش او را ارضا نمیکرد پس وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. چیزی از ورود او به سپاه نگذشته بود که لیاقت و شایستگیاش به فرماندهان اثبات میشود و به فرماندهی سپاه بازفت در بلندترین و صعبالعبورترین نقطه استان چهارمحال و بختیاری منصوب میشود. او که حالا فرصت طلایی خدمت به مردم را که سالها بهدنبالش بود پیدا کرده، با تمام تلاش و توان خدمت به مردم محروم و عشایر این منطقه را آغاز میکند. با گذشت سالها از آن دوران اگر گذری به منطقهی بازفت و کوهرنگ داشته باشید و از شهید ترکی بپرسید، از خدمات بیشمار آن شهید بزرگوار حرفهای زیادی را خواهید شنید... همواره خانواده را به حفظ حجاب، برپایی نماز، اخلاق نیک و توجه به رضایت الهی دعوت میکرد. او نمونه و سرمشقی کامل در اطاعت از ولایت فقیه است. در یکی از نوشتههایش دربارهی ولایت چنین مینویسد: «ای کسانی که به جان هم افتادهاید و این تحفهی شهدا را به اینجا و آنجا میکشید و صاحبانش را میآزارید، به خود آئید و به وظایفتان عمل کنید. چون مالک آن نیستید رها کنید و به مالکان آن واگذارید که در رأس آن ولایت است امامت است و آنچه او صلاح بداند، به خدا قسم اگر برخلاف آن عمل کنید، هم در این دنیا و هم در آن دنیا پس خواهید داد.» شهید ترکی پس از افتخارآفرینیهای بیشمار، سرانجام در تاریخ چهارم بهمنماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در جبهه شوش و بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر مطهر او در گلزار شهدای روستای هرچگان به خاک سپرده شد تاسندی باشد برای سربلندی و افتخار ابدی ایران بزرگ. از این شهید بزرگوار، سه فرزند دختر به یادگار مانده است.